زمان تقریبی مطالعه: 13 دقیقه

رستم و سهراب

رُسْتَم و سُهْراب، از مهم‌ترین و مشهورترین داستانهای شاهنامۀ فردوسی در شرح نبرد رستم و پسر جوانش، سهراب.

خلاصۀ داستان

رستم (ه‍‍ م) در نزدیکی مرز توران به شکار می‌رود، گوری را شکار می‌کند و پس از خوردن آن به خواب می‌رود. چند تورانی رخش (ه‍‍ م) را می‌ربایند و رستم چون بیدار می‌شود و رخش را نمی‌یابد، به جست‌وجویش به شهر تورانی سمنگان می‌رسد. فرمانروای سمنگان رستم را به خانۀ خود مهمان می‌کند و به او قول می‌دهد که اسبش را بیابد. هنگامی که رستم بر بستر خود خفته بود، نیمه‌شب تهمینه (تهمیمه)، دختر زیباروی شاه سمنگان که بر رستم عاشق شده بود، به خوابگاه او می‌آید و خود را بر او عرضه می‌کند. صبحگاه رستم مهره‌ای به تهمینه می‌سپارد و به او می‌گوید: اگر فرزند ما دختر بود، آن را بر گیسو، و اگر پسر بود، بر بازویش ببند! سپس سوار بر رخش به ایران بازمی‌گردد. پس از آن، تهمینه پسری می‌زاید و نام او را سهراب می‌نهد. سهراب چون به 14سالگی می‌رسد و از مادرش می‌شنود که پسرِ رستم است، بر آن می‌شود که نخست با لشکری از تورانیان به ایران بتازد تا پس از سرنگونی کاووس، پادشاهی ایران را به پدرش رستم دهد، و سپس به توران بتازد و افراسیاب را نیز سرنگون کند. 
افراسیاب پس از آگاهی از این ماجرا، سپاهی همراه با دو سپهبد خود، هومان و بارمان، نزد سهراب می‌فرستد و به سپهبدان خود سفارش می‌کند که نگذارند پسر و پدر یکدیگر را بشناسند تا رستم به دست پسرش از پای درآید، و سپس به‌حیله سهراب را نیز بکشند و ایران را بدون رستم و سهراب فرا چنگ آورند. سهراب با لشکر تورانی به ایران حمله می‌کند و ضمن اسیرکردن هجیر، مرزدار ایران، دژ سپید را فتح می‌کند. 
کاووس پس از آگاهی از ماجرا، نامه‌ای به رستم می‌نویسد و از وی می‌خواهد که با شتاب به سپاه ایران بپیوندد. رستم فرمان پادشاه را چندان جدی نمی‌گیرد و پس از چند روز، راهی ایران می‌شود. کیکاووس بدان سبب که رستم فرمان او را نادیده گرفته است، سخت آزرده می‌شود و نخست به گیو و سپس به طوس فرمان می‌دهد که رستم را بر دار کنند؛ اما با میانجیگری گودرز، پادشاه با جهان‌پهلوان خویش بر سرِ مهر می‌آید و پس از آن، با لشکر و برای مقابله با سهراب روانۀ دژ سپید می‌گردد. 
پس از ماجراهایی که نتیجۀ نهایی آن نومیدی سهراب از شناسایی پدر است، رستم به مقابلۀ سهراب می‌آید و به او پیشنهاد می‌کند تا به دور از لشکریان، به نبرد تن‌به‌تن بپردازند. در ابتدای مصاف، سهراب به رستم می‌گوید: «من ایدون گمانم که تو رستمی»؛ اما رستم از معرفی خود سر باز می‌زند. دو هماورد در روز نخست پس از تلاش فراوان، کاری از پیش نمی‌برند. روز بعد، سهراب که احساس می‌کند هماورد او پدرش رستم است، بدو پیشنهاد آشتی می‌دهد، ولی رستم این‌بار نیز از گفتن نام خود سر باز می‌زند. در این نبرد، سهراب رستم را بر زمین می‌زند و بر سینه‌اش می‌نشیند تا سرش را از تن جدا کند، اما رستم به نیرنگ متوسل می‌شود و می‌گوید که طبق آیین ما، هم‌نبرد را نه بار نخست، که بار دوم اگر بر زمین زنند، سر از تن او جدا می‌کنند، و به این ترتیب، خود را از چنگ سهراب رها می‌کند. اما در نبرد بعدی، این‌بار چون رستم سهراب را بر زمین می‌زند، بی‌درنگ با خنجر پهلوی سهراب را می‌شکافد. سهرابِ نیمه‌جان بدو می‌گوید که پدرش رستم کین او را خواهد گرفت. رستم بیهوش می‌گردد و پس از آنکه به هوش می‌آید و سهراب مهرۀ یادگار او را ــ که تهمینه بر بازویش بسته بـود ــ بدو می‌نمایاند، تصمیم به کشتن خود می‌گیرد، ولی یارانش او را بازمی‌دارند. رستم گودرز را نزد کاووس می‌فرستد تا برای درمان سهراب، از خزانه‌اش نوشدارو بفرستد، اما کاووس از فرستادن نوشدارو سر باز می‌زند. اندکی بعد، سهراب از زخم خنجر رستم جان می‌سپارد و رستم تابوت او را به زاولستان می‌برد و در دخمه‌ای قرار می‌دهد (فردوسی، چ خالقی، 2/ 117- 199).
داستان رستم و سهراب فقط در شاهنامه (ه‍ م) باقی مانده است و حتى در شاهنامۀ ثعالبی که مأخذ عمدۀ آن مانند شاهنامه، شاهنامۀ ابومنصوری بوده، نیامده است.
گذشته از شاهنامه، در یکی از متون مهم و کهن زبان فارسی، به نام نزهت‌نامۀ علایی (سدۀ 5 ق/ 11 م)، به داستان رستم و سهراب اشاره، و همان‌طور که از متن این روایت برمی‌آید، از منبعی جز شاهنامۀ فردوسی نقل شده است. برپایۀ این متن: «قصۀ رستم و سهراب نزدیک است به قصۀ رستم و اسفندیار، و چنان بود که کیکاووس رستم را گفت: ما را از پس پرده فرزندان‌اند و کی‌منش و کی‌نشین، خواهران مرا، همچنین؛ هرکدام که خواهی، بگو تا نامزد تو کنم! رستم یکی را اختیار کرد و با خویشتن گرفت. و چون به سمنگان زن خواست، زین سبب گفت تا پوشیده دارند، و مهره به نشان داد و گفت: اگر دختر باشد، بر سر باید بستن و اگر پسر باشد، بر بازو؛ و همه غرض آنکه تا این حال آشکارا نگردد. و چون سهراب کشته شد، از بهر بزرگی نام فرزند خویش آن‌همه به هم فرمود آوردن» (شهمردان، 341-342). 
مؤلف نزهت‌نامه در این بخش از دو منبع خود یاد می‌کند: یکی کتابی به نام شاه‌گردنامه (شاید شاه‌کَرد‌نامه، به معنی کتاب کارهای شاهان) از رستم لارجانی که رویدادها را از زمان گیومرث تا زمان خودش بازگفته و آن را به نام شمس‌الدوله ابوطاهر دیلمی، که در 387-412 ق/ 997-1021 م در همدان فرمان می‌راند، کرده است؛ دیگری شاهنامۀ پیروزان معلم که در فاصلۀ سالهای 422-443 ق/ 1031-1051 م تألیف شده است (همو، 342؛ بـرای ایـن دو کتـاب، نک‍ : دانشنـامه ... ، 4/ 129). چنین می‌نماید سرچشمۀ هر دو کتاب به تحریر یا تحریرهایی از خدای‌نامۀ پهلوی می‌رسیده است و ازاین‌رو، روایت یادشده از هرکدام از این دو منبع که نقل شده باشد، برای بررسی داستان رستم و سهراب، حاوی نکات مهمی است: نخست اینکه، داستان رستم و سهراب احتمالاً در تحریرهایی از خدای‌نامۀ دورۀ ساسانی بوده و از طریق واسطه‌هایی، هم به شاهنامۀ ابومنصوری و سپس به شاهنامۀ فردوسی رسیده است و هم به کتابهای رستم لارجانی یا پیروزان معلم؛ دوم اینکه، این بخش از روایت که رستم با دختر یا خواهر کیکاووس ازدواج کرده و به همین سبب، ماجرای ازدواج با تهمینه را پنهان کرده بود، نه در شاهنامه است و نه در منبع دیگری. البته از گزارش شاهنامه هم پیدا ست که رستم ماجرای خود با تهمینه را پنهان کرده بود.

منشأ داستان

از زمانهای قدیم و در میان اقوام و قبایل مختلف، روایتهای گوناگونی که موضوع آنها نبرد پدر و پسر است، وجود داشته و پاتر در کتاب خود با عنوان «سهراب و رستم»، بیش از 80 روایت از آنها را گرد آورده است (برای خلاصۀ شماری از ایـن روایات و معرفی مبسوط این کتاب، نک‍ : مسلمی‌زاده، 113-131). پاتر پس از نقل این روایات و مقایسۀ آنها با یکدیگر و طرح همانندیها و ناهمانندیهای میان آنها، به این نتیجه می‌رسد که داستان رستم و سهراب، برجسته‌ترین و کامل‌ترین نمونۀ نبرد پدر و پسر است و ازهمین‌رو، عنوان کتاب خود را نیز «سهراب و رستم» نهاده است. او به‌ویژه بر این نکته تأکید دارد که داستان سهراب و رستم به‌روشنی همۀ ویژگیهای موضوع نبرد پدر و پسر را ــ حتى بیش از حماسۀ نامدار آلمانی، هیلده‌براند ــ بازمی‌تاباند (ص 7؛ قس: هاتو، 836). پژوهشگر دیگری به نام وان درله نیز معتقد است که در میان تمام روایاتِ نبرد پدر و پسر که به فاجعه می‌انجامد، این افسانه سرشارترین شکوفایی ادبی خود را به دست فردوسی یافته است (نک‍ : خالقی، «یکی ... »، 175). پژوهندگان از میان روایتهای مختلفِ نبرد پدر و پسر، 4 نمونه از آنها را به زبانهای هندواروپایی که گذشته از داستان رستم و سهراب، افسانه‌های مشابه آلمانی، روسی و ایرلندی را شامل می‌شود، بسیار نزدیک به یکدیگر یافته و مورد بررسی قرار داده‌اند (نک‍ : هاتو، 820-838).
از میان 3 روایت غیرایرانی، داستان رستم و سهراب به روایت ایرلندی بیش از روایات دیگر نزدیک است. مهم‌ترین شباهتهای بین آنها بدین شرح است: همخوابگی نامشروع پهلوان با زنی از قبیلۀ دیگر و زادن پسری از زن که در کودکی یا جوانی بسیار نیرومند است؛ شکست‌یافتن پهلوانان هم‌پیمان با پدر از پسر، پیش از رویارویی پدر و پسر؛ نبرد پسر با پدر به‌صورت ناشناس؛ شکست‌یافتن پدر از پسر در نخستین نبرد یا نبردها؛ سرانجام کشته‌شدن پسر به دست پدر در آخرین نبرد. این شباهتها کم‌وبیش در روایات دیگر نیز دیده می‌شود (خالقی، همان، 167- 169). برخی بخشهای داستان رستم و سهراب در روایات دیگر پررنگ‌تر است؛ مثلاً بخشهایی که در آن سهراب دردمندانه از هم‌نبرد خود می‌خواهد که اگر رستم است، شمشیر بر زمین نهد و با او به بزم بنشیند، به بخشهای مشابه در سرود هیلده‌براند و هادوبراند بسیار نزدیک است، منتها در روایت آلمانی، پدر پسر را شناخته، با لابه و زاری از او می‌خواهد که سلاح بر زمین نهد، اما هادوبراند که گمان می‌کرد پدرش پیش‌تر درگذشته است، مانند رستم سخنان هم‌نبرد خود را فریب و افسونی بیش نمی‌داند (همان، 164-167).
دربارۀ علل شباهتهای میان این روایات، پژوهندگان براساس مکاتب مختلف روان‌شناسی، مردم‌شناسی، اسطوره‌شناسی تطبیقی و جز آنها، نظرات گوناگونی پیش کشیده‌اند. یکی از بهترین پژوهشهای مردم‌شناختی دراین‌باره پژوهش پاتر است. او با استناد به روایات مختلف دربارۀ ازدواج دور از دیار مرد، پیوندهای گذرا و دائم، عوامل جدایی مرد از خانواده، پنهان‌ماندن اصل و نژاد، نقش و جایگاه زن در داستانها، و رسم برون‌همسری و زن‌سالاری در قبایل مختلف به بحث پرداخته است (ص 1-7). متن رساله با داستانهایی که همانندی بسیار با داستان سهراب و رستم دارند، آغاز می‌شود و سپس، نوبت به داستانهایی می‌رسد که اندک‌اندک از نمونۀ اصلی دور می‌گردند و به جایی می‌رسند که یگانه وجه اشتراک با این نمونه، ستیز پدر و پسر و گاهی دو خویشاوند است. یکی از نکات جالب توجه در پژوهش پاتر دربارۀ پیش‌گامی تهمینه در اظهار عشق به رستم، این نتیجه‌گیری او ست که در قصه‌های اقوام کهن، این پیش‌دستی، هرزگی و سبکی زن به ‌شمار نمی‌آمده‌ است (ص 8 ff.).
گروهی از پژوهندگان بر آن‌اند که این 4 روایت خاستگاه واحد هندو‌اروپایی دارند و برخی از آنها با مقایسۀ این 4 روایت، خطوط اصلی داستان را بازسازی کرده و نتیجه گرفته‌اند که اقوام هندواروپایی هنگام کوچیدن، این افسانه‌ها را به محلهای جدید برده‌اند. گروهی دیگر از پژوهندگان هرگونه خویشاوندی میان این 4 روایت را انکار می‌کنند و یکسانی مناسبات فرهنگی و اجتماعی در میان اقوام مختلف را منشأ همانندی افسانه‌ها می‌دانند. برخی دیگر معتقدند که اصل این 4 روایت یک افسانۀ گردنده است که از محلی به محل دیگر رفته است. بیشتر، میهن اصلی این افسانه را ایران می‌دانند که از آنجا به میان ژرمنها، روسها و ایرلندیها رفته است (برای این نظرات، نک‍ : خالقی، «یکی»، 173- 176). 
خالقی‌مطلق پس از طرح این نظرات و ایرادهای وارد بر آنها، این نظر پژوهشگران را می‌پذیرد که اصل 4 روایت نبرد پدر و پسر، یک روایت ایرانی است. وی خاستگاه اصلی این روایات را در زبان سکایی که میهن اصلی روایات مربوط به رستم است، جست‌وجو کرده است. به نظر او منشأ این روایات، افسانه‌ای است که هرودت دربارۀ اصل اسکوتها (شاخه‌ای از سکاها) نقل کرده‌ است (نک‍ : همان، 31-32).
پژوهشگران در تحلیل این داستان، به‌ویژه دربارۀ اقدام رستم، سخت باهم اختلاف‌نظر دارند: برخی بر این عقیده‌اند که رستم به‌رغم آگاه‌بودن از هویت سهراب، او را کشته است؛ براساس این دیدگاه، جنگ سهراب و رستم جنگ نوآوری و محافظه‌کاری است؛ ازهمیـن‌رو، قهرمان داستـان نیـز سهراب است (رحیمی، 213 بب‍‌‌ ). برخی نیز ضمن اشاره به اینکه سهراب پهلوان بلامنازع داستان است، معتقدند او قصد داشته است که نظمی عادلانه به جای نظم کهنه و ظالمانه برقرارکند (قریب، 30-33). برخی هم بر این عقیده‌اند که رستم پهلوانی پیر و کاردان است که با کشتن سهراب و مکیدن شیرۀ زندگی او، جوانی خود را بازمی‌یابد و به این ترتیب، در دورۀ کیخسروِ جوان به پهلوانی جوان تبدیل می‌شود (امیدسالار، 77- 105). پژوهشگر دیگری موضوع داستان را عقده‌ای روانی می‌داند که طی آن نسل پیر ــ رستم ــ به نسل جوان ــ سهراب ــ حسادت می‌ورزد (صناعی، 148). برخی نیز بر این باورند که رستم در نبرد با سهراب کشته می‌شود، ولی چون این موضوع خوشایند پردازندگان داستانهای ملی نبوده است، سرنوشت این دو پهلوان را جابـه‌جا کـرده‌اند (رستگـار، 921-934). اما همۀ این تحلیلها و برداشتها با پی‌رنگ و ساختار منطقی داستان سخت در تضادند، زیرا از یک‌سو، در مقابل دیدگاه فردوسی قرار دارند که اصرار دارد رستم پسرش را ناشناخته کشته است و از سوی دیگر، با مبانی تراژدی مغایرند (برای آگاهی بیشتر از این دیدگاه، نک‍ : دانشنامه، 3/ 360-361).
مضمون نبرد پدر و پسر یا اقوام نزدیک، بی‌آنکه یکدیگر را بشناسند، در چند منظومۀ دیگر که پس از داستان رستم و سهراب سروده شده‌اند، مانند برزونامه (ص 1-27)، «شهریارنامه» (نک‍ : مختاری، 804- 809) و جهانگیرنامه (نک‍ : هراتی، 293-300) نیز دیده می‌شود، منتها کشته‌شدن سهراب به دست پدرش، چنان تأثیر ناخوشایندی بر پردازندگان منظومه‌های بعدی گذاشته که در همۀ آنها در پایان ماجرا، پدر و پسر یا دو خویشاوند همدیگر را می‌شناسند و جنگ آنها به آشتی می‌انجامد؛ مثلاً در «شهریارنامه»، شهریار (پسر برزو، پسر سهراب) بی‌آنکه از نسب خود آگاهی داشته باشد، با خویشاوندان خود به جنگ می‌پردازد و میان او و عمش، فرامرز، نبرد سختی درمی‌گیرد، ولی سرانجام پس از شناسایی، میان آنان آشتی برقرار می‌شود (مختاری، همانجا؛ نک‍ ‍: صفا، 306-307، 311-313، 324- 325). 

قطعات الحاقی داستان

طی هزار سال گذشته، داستان رستم و سهراب بیش از داستانهای دیگر شاهنامه، در مجالس و محافل خوانده شده است و ایرانیان شیفتگی ویژه‌ای به این داستان داشته‌اند؛ ازهمین‌رو، شاعرانی خوش‌ذوق یا کم‌ذوق از خود یا از روی منابع دیگر و یا براساس اقوال شفاهی، بیتها و قطعاتی را سرودند و در جای‌جای داستان افزودند، تاآنجا‌که در تصحیح جلال خالقی‎مطلق، صفحه‌ای از این داستان نیست که از این‌گونه بیتها و قطعات ــ که در زیرنوشت ثبت شده‎اند ــ تهی باشد. اکنون ضمن اشاره به مهم‎ترین قطعات الحاقی این داستان، آن بخشهایی که ریشه در روایتهای شفاهی دارند، به‌اختصار توضیح داده می‎شوند:

1. پایداری رخش در برابر کمندافکنان تورانی

(فردوسی، چ خالقی، 2/ 119، حاشیۀ 27).

2. گُشنی‎كردن رخش با 40 ماديان

در متن داستان رستم و سهراب آمده است که تورانیان پس از گرفتن رخش، او را به سمنگان بردند و از او «بهر جستند» (همان، 2/ 120). در متن شاهنامه آشکار نیست که منظور از «بهر جستن» چیست، اما نخستین‌بار در چاپ ترنر مکن (نک‍ : همو، چ اقبال، 2/ 435، حاشیۀ 11) پس از این بیت، دو بیت آمده است که بر مبنای آن، چگونگی بهر جستن تورانیان از رخش بدین‌سان شرح داده شده است: رخش را در میان گلۀ اسبان (فسیله) رها می‌کنند و او به‌تنهایی با 40 مادیان گشنی می‌کند (نیز نک‍ : همو، چ دبیرسیاقی، 1/ 386). احتمالاً این دو بیت از روی روایات نقالی (برای این روایت در طومارهای نقالی، نک‍ ‍: زریری، 4) یا مردمی سروده، و به دست‎نوشتهای متأخر شاهنامه افزوده شده‌اند (نک‍ ‍: آیدنلو، «برخی ... »، 62-63).

3. فراخوانده‌شدن موبد برای خواستگاری از تهمینه

(فردوسی، چ خالقی، 2/ 124، حاشیۀ 1). 

4. اسب‌گزینی سهراب

صفحه 1 از3
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.